پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان

عروسی

امشب عروسی نوه عمه فاطمه دعوت بودیم.بابا از رباط دیر اومد قم دنبالمون. رسیدیم اراک ساعت ۷:۳۰ بود. شما کلی ذوق داشتی و مدام میگفتی میریم عروسی...  ساعت ۹:۳۰ همزمان با عروس رسیدیم تالار... کلی ذوق زده بودی و دست منو گرفتی و بردی نزدیک سن تا عروس و داماد رو ببینی... در کل مراسم خیلی خانم بودی و نانای میکردی... با لباس نازی که پوشیده بودی خیلی ماه شده بودی و هر کی میدیدت میخواست بغلت کنهکنه ولی شما نمیرفتی.... قبل از رفتن هم خاله بهرامی برات اسپند دود کرد... تا ساعت ۱۲ بیدار بودی😁 و فردا هم تا ساعت ۱۰ خوابیدی... این اولین بار بود که تا این موقع صبح میخوابیدی پیش خودم میگم کاش عروسی دایی جون الان بود تا بلکه من هم از مر...
22 تير 1397

20 ماهگی

مي بيني جان ِ جانانم ؟ ميبيني چه زود مي گذره؟ انگار همين ديروز بود كه از 1 ماهگیت مي نوشتم . از 2 ماهگي و 3 ماهیت..... مي بيني چقــــــــدر زود در حال بزرگ شدن هستي ؟ مي بيني فدات بشم؟ امــــــروز اومدم تا از 20 ماهگیت بنويسم ؛ از اين ماه پُر تحول براي تو !   امروز تو 20 ماهه اي هستي با فهم و درك بسيار . با قلبي مهــــــــــربان و روحي لطيف . با حس كنجكاوي و شيطنت هاي شيرين . راستش اين ماهي كه گذشت ، پيشترفت هاي بسياري در پي داشت براي تو . از ادا كردن كلمات گرفته تا فهم و دركت ... اصلا" هر يك روز كه ميگذره ، به وضوح ميشه ترقي رو در تو ديد . در رفتار و كلامت ... ر...
5 تير 1397
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد